سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرز جنون

بسی دانشمند که نادانی اش او را کشته و دانشی که به همراه داشته، وی را سودی نبخشیده است . [امام علی علیه السلام]

u کل بازدیدها : 19489

u بازدیدهای امروز : 18

u بازدیدهای دیروز : 1

u  RSS 



u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

پنج شنبه 84/4/9 ساعت 10:18 عصر

i دل من + دل تو

دیگه گریه دلو وا نمی کنه...

 

دلم خیلی گرفته خیلی.

همش حالت خفگی بهم دست میده.

آروم و قرار ندارم.چرا با من این کارا رو می کنی؟

چرا؟؟؟

بهم بگو

من دیگه کم آوردم

نمی دونم باید چیکار کنم

دیشب رفتم کنار آسمون

ماه درست وسط آسمون بود.

به صورت ماه نگاه کردم

یه مدت طولانی

خیلی دوسش دارم

می دونی چرا؟

چون تنها چیزی هست تو دنیا که وقتی بهش نگاه میکنم

میدونم که تو هم تو همون لحظه ممکنه بهش نگاه کنی

یعنی هر دومون که کیلومترها با هم فاصله داریم تو یک زمان به یک چیز نگاه کنیم.

امشبم دوباره میرم نگاش میکنم

هر شب میرم

آخه ممکنه لااقل یه شب تو هم همون موقع بهش نگاه کنی

کاش من اون ماه بودم یا لااقل اون ستاره کوچولویی که کنارشه

اینجوری هر جا بودی میدیدمت

کاشکی می شد...

ای خدا

خودت بهم آرامش بده

خودت ....

خدایا من دیگه طاقتشو ندارم

دیگه توانشو ندارم

کاشکی تاریکی میرفت فردا میشد

صبح می شد چشمون تو پیدا می شد

لبای ناز تو با قصه ی عشق

مثل گلهای بهاری وا می شد.

تا دلم شکوه رو آغاز میکنه

دیگه اشکم واسه من ناز میکنه

یادته قول دادی پیشم می مونی

قصه عشق زیر گوشم می خونی

دلم می خواد گریه کنم

خیلی زیاد خیلی زیااااد

اما دیگه حتی گریه هم دلمو وا نمی کنه

دلم میخواد برم برم برم یه جایی که هیشکی منو نشناسه

تا اونجا با غم و غصه های خودم تنهای تنها باشم

دلم می خواد...

تنها همدم تنهایی های من ترانه های گوگوشه

از عمق غم می خونه

زندگی با آدماش برای من یه قصه بود

توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود

همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون

توی شب صدای جز گریه ی بی صدا نبود

نمی خوام مثل همه گریه کنم

دیگه گریه دلو وا نمی کنه

قصه های پشت این پنجره ها

غمو از دلم جدا نمی کنه

قصه ی ماتم من هر چی که بود هر چی که هست

قصه ی ماتم قلب خسته ی یه آدمه

وقت خوابه دیگه دیره نمی خوام قصه بگم

از غم و غصه برات هر چی بگم بازم کمه

تو رو خدا با من این کارا رو نکن من طاقتشو ندارم

من بدون تو می میرم

شبها فقط با این آرزو که لااقل تو خواب ببینمت می خوابم

و صبحا به عشق این که یه خبری ازت بگیرم بیدار میشم

کاشکی می فهمیدی که چقدر دوست دارم

کاشکی می دونستی که چقدر برام اهمیت داری

با اون همه قول و قرار و پیمون

که با من غم زده داشتی رفتی

می خواستی از تنهایی دورم کنی

اما منو تنها گذاشتی رفتی

دلم از غصه داره خون می شه دریا کاری کنی

غممو مثل موج هات وردار تو ساحل خالی کن

 

 

عشق لالای بارون تو شباس

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس

لحظه ی رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و همزاد منی

تو خود عشقی که شوق موندنی

غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره

تویی که فریاد دردای منی

دستای تو خورشید رو نشون می دن

چشمای بستمو بیدار می کنن

صدای بال پرنده رو لبات تو گوشام دوباره تکرار می کنن

زندگی وقتی که بی زاری باشه روز شبهاش همه تکراری باشه

شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه ی بزرگ بیداری باشه

عشق لالایی بارون تو شباس

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی عزیز با تو بودنه

آخرین پناه موندن منه

منم ین خسته دل درمانده

به تو بیگانه پناه پآورده

منم آن از همه دنیا رانده

در رهت هستی خود گم کرده            مملیه تو

تا به تو تکیه کردم

پشتمو خالی کردی

تو رسم دل شکستنو

بد جوری حالی کردی

دوستت دارم گل همیشه بهار من


نوشته شده توسط: محمد دیوانه

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******


i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

فقط واسه شما گلهای خودم
[عناوین آرشیوشده]

*********************************

********************

:: درباره من ::

مرز جنون
محمد دیوانه
من پسری با دلی صاف چون ائینه بدون عشق میمیرم و دنبال یه جفت خوب یک ماده شیر واقعی

********************

:: لینک به وبلاگ ::

مرز جنون

********************

:: آرشیو ::

تابستان 1384

********************

:: دوستان من ::



********************

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو

********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ